چند بود؟ :دی

این روزا زندگیمو بیشتر از همیشه دوست دارم. نمیدونم چرا. با این که دغدغه هام بیشتر شده، مشکلات زندگی زیادتره، مسئولیتام بیشتره، کمتر میخوابم، ولی انرژی و نشاط زیادی دارم. پر از عشق و انگیزه ام. از اینکه کارم داخل خونست خیلی راضیم. بیرون از خونه بودن من رو کلافه و بی انرژی میکنه. این روزا آفتاب که میزنه چشمام نا خود آگاه باز میشن، اول وای فایمو روشن میکنم، پیامهامو چک میکنم، یکم Bubble shoot بازی میکنم، عشقمو آروم میبوسم و در اتاقو میبندم و میرم بیرون. چای رو دم میذارم، بساط صبحانه رو میچینم، اگه ظرفی از شب قبل مونده باشه میشورم و ظرفای از قبل شسته شده رو جابجا میکنم، اگه لباسی برای شستن باشه میریزم داخل ماشین، دور و بر خونه رو یکم مرتب میکنم، بعد هم تی وی رو روشن می کنم و میزنم شبکه ی آی فیلم و به یاد قدیم ندیما پس از باران می بینم. هنوز ماهوارمون رو وصل نکردیم ولی زیاد هم کمبودش حس نشده فعلا. یعنی کل تایمی که تی وی روشنه همین زمانیه که من پس از باران می بینم، باقی وقتها روی HDMI هست. ساعت هشت و ده دقیقه در اتاق خواب رو باز میکنم، صدای تی وی رو یه کوچولو زیاد می کنم و گاهی یه آهنگ انرژی بخش میذارم، کولر رو روشن میکنم یا اگه هوا خوب باشه پنجره هارو باز میکنم، روزایی که آقای باغبون شهرک میاد و به گلای محمدی خوشبو و خوشگل باغچه ی زیر پنجرمون آب میده که حتما پنجره رو باز میکنم، اگه هم بیخیال ورود پشه ها بشم در تراس رو باز میکنم که درخت خوشگل و پر از شکوفه ای که سرش داخل تراسمونه بهمون انرژی بده. لباس خوابم رو عوض میکنم و یه لباس خوشگل موشگل میپوشم. بعد هم میام آروم و با انرژی حامد رو بیدار میکنم. وقتی بیدار میشه به وضوح انرژی داره و چشماش برق میزنه. صبحانمون رو میخوریم و عزیز دلم میره سرکار. لپتاپ رو بردارم و میام روی تخت و تا ظهر مشغول کارهام میشم، گاهی ترجمه، گاهی درس، گاهی نت گردی. همه رو همزمان پیش میبرم، در مورد ناهارم بستگی به حوصلم داره، خیلی وقتا به خودم و اندامم ظلم میکنم و ناهار نمیخورم، که باعث میشه شب اشتهام زیاد بشه، خیلی وقتا هم غذاهایی که حامد دوست نداره واسه خودم میپزم. مثلا امروز میخوام یا هویج پلو بپزم یا اسفناج پلو. ساعت 3-4 هم میرم سراغ پخت شام. گاهی هم که کارم کم باشه و شام سختی هم نخوام بپزم از یه خواب بعد از ظهر حسابی لذت میبرم. ساعت 5 به بعد هم دوش میگیرم و چای رو دم میذارم یا کیکی دسری سالاد میوه ای چیزی برای عصرونه آماده میکنم، ساعت 6 یا 6:30 هم همسرم میاد خونه. دیگه وقتی میاد خونه هیچ کاری نمیکنم، فقط از اوقات با هم بودنمون لذت میبریم، فیلم میبینیم، ورق یا تخته بازی می کنیم، حرف میزنیم، گاهی میریم بیرون یه دوری میزنیم، تا ساعت 12-1 فقط اوقات استراحت و با هم بودنمونه، البته گاهی هم هر کی به کارای شخصی خودش میرسه ولی کلا دیگه وقتی همسرم خونست جو خونه رو با کار و بدو بدو متشنج نمیکنم. خب من دختری بودم که خونه ی مامانم تا لنگ ظهر میخوابیدم و هیچ مسئولیتی به عهدم نبود. ناهارم همیشه حاضر بود و لباسهام شسته و همه جا مرتب و تمیز. اصلا نمیفهمیدم این همه کار چجوری انجام میشه یا جیبم از کجا پر میشه. البته با وجود اینکه هیچ مسئولیتی نداشتم ولی انصافا دختر تیزی بودم و همه چیز رو توو ذهنم ضبط میکردم و الان دارم ازشون استفاده میکنم. مثلا شاید هیچ وقت قرمه سبزی نمیپختم ولی وقتی داشتم با مامانم صحبت میکردم و داشت مثلا قرمه سبزی میپخت حواسم بود که داره چیکار میکنه، یا حواسم بود که پدر و مادرم چطوری زندگی رو مدیریت میکنن، اون چند ماهی که خونه ی مادر شوهرم بودم هم باز همه ی نکات خوانوادشون توو ذهنم ضبط شد و کلی چیز یاد گرفتم. همسرم داره وارد یه دنیای جدید شغلی میشه که من خیلی دارم هلش میدم و برای منی که هیچ وقت طلوع خورشید رو نمیدیدم راحت نیست که با خورشید از خواب بیدار بشم ولی وقتی میبینم این کارم چقدر انرژی میده به همسرم و چقدر باعث میشه موفق تر کار کنه و چقدر همه جا بابت این قضیه ازم قدردانی میکنه هر روز با انگیزه ی بیشتری بیدار میشم. ضمن این که خودم هم با انرژی بیشتری به کارهام میرسم و این چند ساعت تنهایی واقعا باعث میشه هم به کارهای شخصیم هم به کارهای شغلیم و هم به تفریحاتم بیشتر برسم. من از بچگی فضای خونه رو بیشتر از بیرون دوست داشتم. بر خلاف همه ی بچه ها از پارک رفتن خوشم نمیومد؛ توو نوجوونی بر خلاف همه ی دخترها که دوست داشتن برن با دوستاشون بیرون و خیلیهاشون اجازه هم نداشتن؛ من با اینکه اجازه داشتم و محدود نبودم ترجیح میدادم دوستام بیان خونمون و حوصله ی خیابون گردی نداشتم. الان هم همینطورم. بیرون رفتن رو فقط برای خرید و رستوران و سفر دوست دارم. از پیکنیک هم متنفرم، از اینکه بساط جوجه برداریم و بریم توو خاک و خل بشینیم خوشم نمیاد. تنها جایی که دوست داشتم ساعتها بیرون از خونه باشم عید امسال جنگل نهارخوران بود که واقعا حیرت انگیز بود. باقی اوقات واقعا کلافه میشم از پیکنیک های گاه و بی گاه اجباری به دعوت خانواده ها یا دوستان و تا چند روز انرژیم تخلیه میشه! از اینکه جایی دعوت بشم یا مهمون سرزده یا ناگهانی یا بدون هماهنگی بیاد خوشم نمیاد. دوست دارم هر وقت خودم تصمیم داشتم برم مهمونی و از قبل هم حتما هماهنگ میکنم، وقتی جایی دعوت میشم که نمیشه هم رد کرد حس اجبار بهم دست میده و حتی اگه بهم خوش بگذره ولی قبل از رفتن بی حوصله ام. قادرم ساعتها و حتی روزها مهمونداری کنم، توو همین سه ماه من چندین و چند بار مهمونی دادم و چند بار هم دوستامون شب موندن یعمی در حد چند وعده توو هر مهمونی غذا پختم و اصلا هم سخت نبوده برام. مهمونی دادن برام خیلی راحت تر از اینه که برم پیکنیک:دی به خاطر همین علاقه ی شدید به فضای خونه این روزها حسابی حالم خوبه و از اینکه میتونم به همه ی کارهام برسم حسابی خوشحالم. خدا رو شکر


دیروز ناهار منزل مادرشوهر جان بودیم به صرف آبگوشت، حلوای شیر پختم و بردم که حسابی هم استقبال شد. خواب خالم رو دیده بودم. دلم بی نهایت براش تنگه. جاش تووی عروسی من خیلی خالی بود، ولی بیشتر از اون جای خالیش تووی عروسی داییم به چشم میومد، مخصوصا اینکه خانوم جدید شوهرش هم تووی عروسی بود و دیدن اون به جای خالم کنار بچه ها و نبودن خواهر کوچیکه و دردونه ی داییم کنارش حسابی چندین بار بغض آورد به گلوم. البته خودم رو کنترل کردم و حسابی خندیدیم و شادی کردیم و رقصیدیم و نذاشتیم به عروس و داماد گلمون بد بگذره. 


دو سه روزه یکم مریض بودم. آنفولانزای معده گرفته بودم :دی الان بهترم

نظرات 5 + ارسال نظر
زیتون شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت 18:03

مرسی از توضیحات کاملت

آره دخترعمومم درباره in و by بهم گفت. منم ابدا قیمه و قرمه رو تو ماکرو نخواهم پخت. همچنین بادمجون و جوجه رو! انتظار خاصی ندارم ازش. مث خودت در حد همون کارها. پس باید دنبال یه ماکروی ساده باشم در حد همون قیمتها. با مابه التفاوتش چیرای واجبتر میشه خرید :*
سولار بمونه واسه عرفانه :)

از تراز و اینا الان هیچی یادم نیس. گاج آزمون میده و کلاس میره. استاداشون از شهر شما میان با کلی منت :دی
ببین روانشناسی صنعتی مال دانشگاه اصفهانه ، نه صنعتیش.
راست میگی. باید اصن رتبه اینا رو ول کنم. فقط استرس منه هاااا. خودش دوزار نگران نیس!
مرسی عزیزمممم از اینکه همیشه بودی و هستی

زیتون دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 ساعت 19:00

زوووووووووود آدرس

مرسی از محبتت دوستم
من اصلا باهات تعارف ندارم
برای من همین که هستی و عزیزی و اینقدر قابل اعتمادی که میتونم عکس خونه و زندگی و عروسی و خانوادم رو برات بفرستم کافیه
همین که دوست عزیزم هستی بزرگترین نعمته
هر وقت اومدی اینجا و افتخار دادی که بیای پیشم و چشمم به روی ماهت روشن بشه چشم آدرس رو بهت میدم
من هنوز شرمنده ی دفعه پیش هستم
دیگه در موردش حرف نزنیم
می بوسمت:-****

زیتون دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 ساعت 18:58

خب... سئوالام:
1. ماکروفرت چیه مدلش؟ :دی
راضی هستی ازش؟
باید یکی بخرم حتما. کلی سایت زیرورو کردم و فروشنده ها همشون میگن سولاردام ال جی.
اما من فکر میکنم سولاردام خعلی حرفه ای باشه و واسه من زیادی باشه برنامه هاش :|

2. یادته گفتی پشتیبان بودی؟ نمیدونم گاج یا قلم چی. از رتبه ها و اینا سر در میاری؟ میخوام ببینم روانشناسی صنعتی اصفهان دولتیش باید حداکثر چند باشه رتبه؟ جمله بندی رو داری؟ =))

خصوصی هم نیس :*

1. دوستم راستش به نظر من باید ببینی چقدر از ماکروفر انتظار داری. ماکروفر من سامسونگه و به دو دلیل سولاردام نخریدم:

الف (شماره گذاری رو داری؟ :دی) : من از ماکروفر فقط در حد یخ زدایی و گرم کردن نون استفاده می کنم و نهایتا پیش غذاهایی مثل چیپس و پنیر. همین. برای پخت غذا فقط از گاز و فر استفاده میکنم و حتی برای گرم کردن غذا هم باز از گاز استفاده میکنم؛ چون حس میکنم ماکروفر فقط کاسه ی داغتر از آشه :دی و غذا به اندازه ی کافی گرم نمیشه و برای پخت هم نه غذاها و نه کیک های ماکروفری رو دوست ندارم

ب: مادر شوهرم و مامانم سولاردام دارن و اتفاقا برای مادرشوهرم ال جی هم هست ولی هیچ وقت نتونستیم باهاشون چیز به درد بخوری بپزیم. یعنی در واقع همون طور که گفتم من دوست ندارم مزه ی غذاهای ماکروفری رو و گاز رو ترجیح میدم. من یه ماکروفر جمع و جور که کارای معمولی انجام بده واسم کافی بود و دلم نمیخواست یه غول پیکر جا گیر داشته باشم که بازم همون کارارو باهاش انجام بدم.

ماکروفر من فقط گریل داره که اونم به خاطر سیب زمینی پنیر میخواستم. ازش هم فعلا که توو این سه ماهه راضی بودم و مشکلی نداشته. 600 هم خریدمش.
اما اگه غذاهای ماکروفری دوست داری و میتونی باهاش آشپزی کنی سولاردام ال جی مادرشوهرم از نظر کیفیت که خوبه و مشکلی نداره و حتی قرمه سبزی هم میشه باهاش پخت. ولی من کلا حتی غذای زودپزی هم دوست ندارم و ترجیح میدم به روش مادر بزرگا از کله ی سحر خورش رو بار بذارم که قششششنگ جا بیفته :دی چیه نن جون این تکنولوژی غذاها آبش یه وره دونش یه ور :)))))
ببین کاربردش برات چیه و طبق اون خرید کن.
آهان یه چیزی هم بگم در مورد ال جی. من کلا به برند ال جی علاقه ی زیادی دارم و قصد داشتم وسایل برقیم ال جی باشه؛ اما وقتی رفتم واسه ی خرید یخچال متوجه شدم که ال جی مونتاژ ایران شده. ساید مادر شوهرم ال جیه که چند ساله داره نمیدونم 9 یا 10 سال حالا کمتر یا بیشتر اما بسیار یخچال خوبیه و خیلی هم خوشگل و با کیفیت. اما من هر چی میدیدم به دلم نمیچسبید تا این که متوجه این قضیه مونتاژ شدم. ببین داخل یخچال های قدیمی ال جی نوشته شده made in korea در حالیه که داخل یخچال های جدیدش نوشته made by korea! یعنی قطعات کره و مونتاژ ایران! دیگه پرس و جو کردم و گفتند قراره سامسونگ هم مونتاژ ایران بشه تا چند ماه دیگه و یخچال فریزراش هم مونتاژ شده بود و فقط سایداش کره بود که گفتند چند ماه دیگه اونام مونتاژ ایران میشه. دیگه منم سامسونگ خریدم. نمیدونم در مورد وسایل دیگشون هم این قضیه صدق میکنه یا نه ولی حتما دقت کن چون واقعا تفاوت کیفیتشون محسوسه.

2. دوستم من پشتیبان قلمچی بودم اما واسه گروه زبان. زیاد در مورد رشته های دیگه اطلاع ندارم مخصوصا ریاضی. باز تجربی هم یکم میدونم چون رشتم تجربی بوده ولی ریاضی نه. سعی کردم از سایت کانون تخمین رتبه بزنم ولی رشته روانشناسی رو جزو رشته های صنعتی اصفهان نمیشناخت. بذار یکم پرس و جو کنم بهت خبر میدم. البته بازم روانشناسی بالینی یا عمومی فرق داره. ولی کلا به نظرم زیاد درگیرن این قضیه نکنید ذهنتونو. فقط اگه مثلا حتما روانشناسی میخواد بگو تمرکزش رو روی درسهایی که ضریب بالاتری تووی روانشناسی دارن بیشتر کنه. عمومی هارو هم خیلییییی دقت کنه و سرسری نگذره. رتبه که به سلامتی مشخص شد بعد با توجه به اون انتخاب رشته میکنید. اگه الان هی درگیر این بشید که چه رتبه ای لازمه از هدف اصلی جا می مونه. یه سوال، آزمون قلمچی میده؟ اگه آره میتونی بهم بگی حدودا رتبه و ترازش چنده توو آزمونا؟

زیتون دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 ساعت 18:55

:*

مینا از خودت واژه سازی نمودی یا واقعا داریم این بیماری رو؟ :دییی

نه بخدا هست :)))) سرچ کن توو اینترنت میبینی که هست :دی

زیتون یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 16:15

چقدر قشنگ توضیح دادی روزاتو :*
خوشحالم که حالت از همیشه بهتره.

اونوقت با وجود این فرشته مهربون خوشگل ، حامدخان انرژی نداشته باشه و چشماش برق نزنه؟؟؟!!! لطف دارن حضرت آقا که حالشون روبراهه :دیییی

آخی... یاد روزی افتادم که خبر فوت خاله رو دادی... :(

آنفولانزای معده؟؟؟ooo-000

وای از خجالت آب شدم که

روز و روزای بدی بود واقعا :(

آره :دی اینقده بد بود

آ

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد