خب من بر گشتم. البته با گوشی اومدم چون دم دست تره و وقت نمیکنم زیاد برم پای لپتاب. عرضم به حضور دوستای نازنینم اینکه فکر نمیکردم وقتی همه مسوولیت بیفته پای خودت اینقدر سخت و وقت گیر باشه. این مدتی که خونه مادرشوهرم بودم بیشتر وقتا با هم اشپزی میکردیم و خب خونه هم چیز زیادی نداشتم که بخواد به هم بریزه. ولی الان همش وقتم گرفته میشه برای اشپزی و تمیز کردن خونه, از اون طرفم درس و ترجمه و تفریحات شخصی, خلاصه که حسابی درگیر شدم. خانوادم خیلی دلتنگی میکنن چون همیشه اخر هفته ها میرفتیم پیششون می موندیم ولی الان دیگه فرصت نمیکنیم و از طرفیم دل کندن از خونمون و جای دیگه خوابیدن سخته خب. ولی داداشم کوچولو هست و این چیزارو نمیفهمه و خیلی بیتابه. به خصوص برای حامد. امسال اصلا حال و هوای عید ندارم نمیدونم چرا, من از خرید شب عید خیلی بدم میاد, هر چی لازم داشته باشم از قبل تهیه میکنم و اعتقاد هم ندارم که عید همه چی باید نو وتگدار باشه, چند روز پیش برای یه خرید ضروری رفتیم با مامانم مرکز خرید, دهنم باز مونده بود از دیدن اجناس بنجلی که تا همین یه ماه پیش نصف این قیمت بودن, بعد همه چیز بی نهایت زشت و بی کیفیت, یه وضعی بود خلاصه, ولی حتی هفت سین هم هنوز نچیدم. هیچ ایده ای هم ندارم براش. پارسال از قبل چهارشنبه سوری با خانواده همسر رفتیم شمال و از هشتم عید هم مامانم اینا اومدن و چهاردهم برگشتیم. خیلی خوب بود. یه هفت سین خوشگل هم درست کرده بودم و برده بودم. امسال ولی هنوز برای خونمون هیچکار نکردم. خانواده همسر دوباره طبق روال هر سال از قبل عید میرن شمال ولی ما گفتیم دوست داریم سال رو توو خونه خودمون شروع کنیم. شاید هفته دوم بریم یه جایی, یا شمال, یا جنوب یا اصفهان. برنامه خیلی مشخص نیست. دیگه اینکه موهامو بعد از سالها که یکدست صاف و بلند بود کمی خرد کردم. موهای یک دست و بلندم بین همه اشنا و فامیل معروف بود. ولی خودم دیگه خسته شده بودم. الان از قیافه جدیدم راضیم. کماکان بلنده البته قد موهام. فقط خرد شده. رنگ موهامم برای عروسی دارچینی کرده بودم که خیلی خوب شد و تصمیم ندارم عوضش کنم. فقط باید برم ابروهامو مرتب کنم. از ارایشگاههای شلوغ اخر سال کلافه میشم :-( دیگه فعلا همینا یادم اومد که بگم. غلط املایی و پراکنده گویی اگر بود تقصیر گوشیه نه من;-)
اصن انرژی میگم که میبنم داری خوش میگذرونی و آرومی :***
نیگا تو روخدا ، واسه حامد؟! داداشم داداشای قدیم :دیییی
منم 7سین نچیدم و نمی چینم :|
واسه اولین لاره که نمی چینم :|
اصن عید ندارم امسال. سال نوی من امسال از شهریور شروع میشه :)
حالا از خرید شب عید بهم میخوره. منم قبلش خرید میکنم اونم اگه واقعا احتیاج باشه. اما حتتتتتتما باید یه تیکه لباس نو داشته باشم مث بچه ها :)
من امسال حتی مسافرتن نمیتونم برم :(
کنکور دارم آخه :"(
دارچینی فکرکنم خیییییلی بهت بیاد :*
من یه رنگ یاقوتی خیلی قشنگ درنظر دارم. قراره برم بزنم :)
مرسی دوست مهربونم :-****




آره حامد خیلی سر به سرش میذاره، باهاش بازی می کنه، باهاش فیلم می بینه، توو درساش کمکش می کنه، کشتی می گیرن با هم و کلا زیاد با حامد بهش خوش می گذره، واسه همین منم با این واقغیت کنار اومدم که حامد رو بیشتر از من دوست داره
من اواخر تابستون که همه مانتوها آف میخوره چند تا میخرم و از اونجایی که هوا دیگه سرد میشه و نمیشه پوشید میذارم کنار و عید که میشه در کمال تعجب و خرسندی میبینم که همون مانتوها دارن چند برابر فروخته میشن
امیدوارم که شهریور زود و خوب و پربار از راه برسه
اما به نظر من یه هفت سین کوچولو واسه دل خودتون بچین
آره خیلی میاد
یاقوتی تم قرمز داره درسته؟
فکر کنم خیلی خوشگل بشه
من که ندیدمت ولی مطمئنم خوشگلی و خوشگل تر میشی
عیدت هم پیشاپیش مبارک