10

- رفتیم منزل آقای الف و شب هم منزل مامان و بابام. هیچ خبر خاصی هم نیست. خوش گذشت ولی کلا بی حال و سرما خورده ام.


- حامد بهتره و سر ساعت داروهاشو میخوره. توو خونه با کلاه و جوراب پشمی میگرده :-|


رها شو کمی از طلسم غرور / من آن سایه ی شومِ بد نیستم

غرض خودستایی نباشد ولی / من اصلا بدی را بلد نیستم!


(خودم-پاییز دو سال پیشش فکر کنم-مخاطبش هم یه دوست بود)


-هرگاه ردپای کسی که آرامشم را گرفته بود دنبال کردم به خودم رسیدم!


(اودیپ-آندره ژید)



- چقد پیش تو آروم میشه دنیا...



نظرات 2 + ارسال نظر
زیتون یکشنبه 28 مهر 1392 ساعت 17:00

-
-
- بلدم که باشی میدونی کجا و واسه کی به کار بگیریش!
تا اون باشه گل منو اذیت نکنه دیگه:@

- آره خب... حرف حساب!
-

(مشکوک میزنی)

چرا مشکوک؟ قضیه همون آدم چند پست قبل و بحران های مربوطست. چیز خاصی نیست البته. داره کم کم دستم میاد باید باهاش چجوری باشم. نگران نباش همه چی امن و امانه :) :-***

زیتون شنبه 27 مهر 1392 ساعت 17:19

- کیک پختی؟:)

- خداروشکر:)
:دی

- میدونم بلد نیستی. مطمئنم :*

- من نه. خیلی وقتها خودم مقصر نیستم :(

- :)

- نه فرصت نشد :(

- :)

- فکر کنم بلدم ولی.

- به نظرم همیشه خودمون هم مقصریم. گاهی ممکنه تقصیر خوبیِ زیاد از حد باشه ولی فرق نداره بازم مقصری.

- :)

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد