- رفتیم منزل آقای الف و شب هم منزل مامان و بابام. هیچ خبر خاصی هم نیست. خوش گذشت ولی کلا بی حال و سرما خورده ام.
- حامد بهتره و سر ساعت داروهاشو میخوره. توو خونه با کلاه و جوراب پشمی میگرده :-|
- رها شو کمی از طلسم غرور / من آن سایه ی شومِ بد نیستم
غرض خودستایی نباشد ولی / من اصلا بدی را بلد نیستم!
(خودم-پاییز دو سال پیشش فکر کنم-مخاطبش هم یه دوست بود)
-هرگاه ردپای کسی که آرامشم را گرفته بود دنبال کردم به خودم رسیدم!
(اودیپ-آندره ژید)
- چقد پیش تو آروم میشه دنیا...
-
)
-
- بلدم که باشی میدونی کجا و واسه کی به کار بگیریش!
تا اون باشه گل منو اذیت نکنه دیگه:@
- آره خب... حرف حساب!
-
(مشکوک میزنی
چرا مشکوک؟ قضیه همون آدم چند پست قبل و بحران های مربوطست. چیز خاصی نیست البته. داره کم کم دستم میاد باید باهاش چجوری باشم. نگران نباش همه چی امن و امانه :) :-***
- کیک پختی؟:)
- خداروشکر:)
:دی
- میدونم بلد نیستی. مطمئنم :*
- من نه. خیلی وقتها خودم مقصر نیستم :(
- :)
- نه فرصت نشد :(
- :)
- فکر کنم بلدم ولی.
- به نظرم همیشه خودمون هم مقصریم. گاهی ممکنه تقصیر خوبیِ زیاد از حد باشه ولی فرق نداره بازم مقصری.
- :)