-سرما خوردم دوباره. دیشب ساعت یازده قرص خوردم و خوابیدم ولی دوباره ساعت سه بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد. توو همون چند ساعت که خوابیدم کلی خوابای آشفته دیدم. یکیش این که خواب دیدم رفتم یه فروشگاه زنجیره ای خرید کنم. یکی از مواد غذایی منقضی بود و به خاطر همین با مسئولین بحثم شده بود. بعدش اینقدر معطل کردم که شب شد و وقتی از پله ها اومدم پایین یک دفعه دیدم همه جا تاریکه تاریکه. برقای فروشگاه همه خاموش بود و جلوی چشمم رو نمیدیدم. اومدم جلوی در دیدم بیرون هم ظلماته. ترسیده بودم و میلرزیدم از ترس. اصلا یه فضای مخوفی شده بود. حس میکردم اگه برگردم عقب توی تاریکی داخل فروشگاه آدمایی هستن که بهم آزار میرسونن قطعا و کاملا هم حضورشون رو حس میکردم و نمیتونستم حتی یه قدم برگردم عقب. از طرفی هم روبروی فروشگاه پر از درختای بلند و ترسناک بود و میترسیدم یه قدم توو اون تاریکی جلو برم. بین در ورودی و دیوار یه فضایی ایجاد شده بود که صورتمو تووی دستام گرفتم و خودمو پنهان کردم توو اون فضا و گریم گرفته بود و میلرزیدم که یک دفعه دیدم یه نوری پیدا شد و حامد با یه چراغ قوه داره میاد طرفم. اومد بغلم کرد و یک دفعه چنان آرامشی وجودم رو پر کرد که احساس کردم همه جا روشن شد. بیدار شدم و وقتی دیدم کنارمه خدارو شکر کردم از بودنش و آرامشی که بهم میده.
-مادرشوهرم میخواد خونش رو عوض کنه. به دلیل این که میگه دیگه بچه ها ازدواج کردن و نیازی به این فضا ندارم و تمیز کردنش برام سخته. این یعنی ما هم باید دنبال خونه باشیم کم کم. البته اگه نخوان از اینجا برن هم باز ما دنبال خونه هستیم. نمیدونم چقدر طول بکشه پروسه ی خونه پیدا کردنشون چون خونه ای که الان هستن خیلی امکانات خوبی داره و حیفه که تووی این رکود با قیمت نامناسب فروخته بشه و از طرفی هر خونه ای میریم میبینیم اصولی ساخته نشده و به دلمون نمیشینه. فعلا که فقط برای اونا دنبال میگردیم و هنوز برای خودمون نگشتیم. خدا کنه یه خونه ی خوب گیرشون بیاد. من عاشق این خونشونم به خاطر کمد دیواری های خیلی بزرگ و اتاق خوابای بزرگش. خونه های ایرانی ساز همه ی تمرکزشون روی پذیراییه. پذیرایی های برزگ ولی خوابای فسقلی. خونه ای که الان هستن ایرانی ساز نیست و به خاطر همین خیلی اصولی ساخته شده. پذیرایی مناسب و خوابای خیلی بزرگ. بعدم داخل خونه کاملا بازسازی شده و حتی یه دونه ایراد نمیشه پیدا کرد. حیف خونه ی به این خوبی که املاکیا به خاظر منافع خودشون بزنن توو سرش و کمتر از قیمت واقعی بفروشنش. حیف. کلی خاطره ی خوب داریم از اینجا. مظمئنم اگه برن یه جای دیگه دلشون میگیره :(
-هوا روشن شد!
- لباسای گرم جایگزین لباسای خنک و رنگی و دوست داشتنی تابستونی شدن :(
خیلی شبیه ولی نمیشناسم :دی
:)
من وقتی نوجوون بودم کلا از پاییز تا اخر زمستون مریض بودم:(
اه ه ه ه ه ه ... چقدر پنی سیلین و 6.3.3 زدم. هنوز یادم میاد دلم واسه خودم آتیش میگیره...
من هنوزم همینطورم. شبی که به دنیا اومدم یه شب برفی و خیلی سرد بوده. واسه همین مامانم همیشه منو گرم نگه میداشته که سرما نخورم. به همن دلیل بدنم در برابر سرما مقاومت نداره و سریع مریض میشم. دیگه دکترم میدونه تا میرم پیشش اول آمپول مینویسه :((( خدارو شکر که الان مقاومتری :-*
آرش بد بد بد
تو اصن حامد ما رو نمیشناسی. برو خونتون
میناجونم بوووووووووووس هزارتا.
مرور گر که عوض کردم اهنگش پخش شد. یه بی کلام گذاشتم. فایرفاکس نمی خوندش اما اوپرا پخش کرد. دوستت دارم
دنباله خصوصی خودمو حتما مفصل مینویسم. خصوصیاتو خوندم. عجب خصوصی تو خصوصی شد
با هم دوست باشید دوستان :))))
هورااااااااااااا. خوشحالم که درست شد. مبارکههههههه :-***** ولی پیشنهاد میکنم از کروم استفاده کنی. خیلی خوب و راحت و سریعه. بوووووس به خودت:-****
الان مونده بودم اینو باید تایید کنم یا نه :دی
وووووی قالبشو... مبارکه :****
- دوباره؟ کی خوب شدی مگه؟ :دی
چه خواب بدی. ترسو حس کردم. خدا رو شکر به خاطر حضور حامد تو زندگیت و خوشبحال حامد بخاطر وجود نازنین تو :***
- حیف. یادمه وقتی گفتی طبقه دوم اونجا ساکن شدی راضی بودی و خوشحال.
اما امیدوارم که خونه خودت هم یه جای خوب و با امکانات بشه بهتر از اینجا.
- صبح بخیر :)
- من اصن لباس گرم ندارم. لباس گرم خونه منظورمه. فقط پالتو و پانچو. لباس گرم خونه دروغ نگفته باشم فقط دو تا ژاکت کوچولو :)
- از اول پاییز همش مریض میشم باز خوب میشم. هم من هم حامد:((
آره خواب بدی بود ولی آرامش بعدش هم عالی بود. مرسی دوست گل و مهربونم :-***
- در این مورد خصوصی نوشتم برات توو وبلاگت:-*
-الان دیگه باید گفت شب بخیر:)
-منم لباس کاموایی اینا اصلا ندارم. ولی عاشق سوئیشرت و شلوارم و پاییز و زمستون همش سوییشرت شلوار میپوشم. اگه نپوشم همش مریض میشم:(
یه سوال
البته اگه دوست داشتید جواب بدید
آقا حامد چه مدرک تحصیلی دارند؟
اینو میپرسم چون با توجه به توضیحاتی که دادید شاید بشناسمش :)
خیلی شبیه حامدی که من میشناسمه :)
البته شاید:دی
لیسانس مترجمی زبان، فوق لیسانتس پژوهش هنر
میشناسید؟ :دی