5

- یه موضوعی توو زوجای جوون باب شده که خیلی باهاش ارتباط برقرار نمیکنم. اونم غذا خوردن تووی یه  بشقابه. به نظرم هم از نظر بهداشتی غلطه و هم از نظر فرهنگی جالب نیست. چند وقت پیش یه زوج جوونی مهمونمون بودن که حدود یک سال بود عروسی کرده بودن (البته به اضافه ی دو سال عقد). من و همسرم سر میز نشستیم که رفت و آمدمون به آشپرخونه راحت تر باشه و مثل همیشه بشقابای مهمونا رو توو قسمتایی چیده بودیم که هم بهترین قسمت باشه برای نشستنشون و هم دسترسیشون به غذاها راحت باشه. ولی مهمونم گیر داد که ما حتما حتما باید توو دو تا ضلع نود درجه ی میز بشینیم چون توو یه بشقاب غذا میخوریم! حالا خدارو شکر همه چیز سر میز بود و لازم نشد تا آخر غذا برم آشپرخونه ولی به نظرم جالب نبود. تا آخر غذا هم همش با هم درگیر بودن چون یکی میخواست بیشتر بخوره یکی کمتر. یکی دوست داشت خورش زیاد بریزه یکی کم. یا همش قاشقاشون با هم برخورد داشت و کلا به جای اینکه از غذا و دور هم غذا خوردن لذت ببرن همش خیلی ریز با هم درگیر بودن. و بعدم خیلی افتخار میکردن به این کارشون و براشون هم عجیب بود که ما چرا جدا غذا میخوریم. یه وقتیه آدم توو خونه ی خودش توو خلوتِ خودشه حالا دلش میخواد تفریحی با هم غذا بخوره یا ظرف کثیف نکنه خب اشکال نداره. ولی توو مهمونی به نظرم اصلا قشنگ نیست. قشنگ یه بشقاب بردار هر چقدر دوست داری برای خودت غذا بریز با آرامش بخور. دیگه این بازیا چیه خب. نمیدونم شایدم من خیلی سخت میگیرم.


- بالاخره نشستم سر درسام. به حامد میگم اینقدر دلم میخواد این هفته نرم دانشگاه. فوری میگه میخوای همین الان پا شیم بریم شمال؟ یعنی اوج تشویق من برای درس خوندن بودا. :-|


- عاشق لاکای رنگی رنگیمم. اصلا میبینمشون انرژی میگیرم:-*


-خیلی سال بود روزانه نویسی نمیکردم. یه مدت فقط شعر مینوشتم توو وبلاگام. اما چند وقته شعر جدیدی نگفتم. :-(


-استادمون گفته درباره ی رابطه ی هوش چندگانه با ترجمه تحقیق کنیم. سخته ولی فکر کنم نتایجش جالب باشه. حالا اگه مثل بچه ی خوب کارامو انجام دادم و رفتم سر کلاس خلاصه ای از نتیجه ی تحقیقات رو مینویسم اینجا. اگه واقعا جالب بود البته :-)

نظرات 1 + ارسال نظر
زیتون شنبه 20 مهر 1392 ساعت 16:33

- اصنم سخت گر نیستی. منم اصن باهاش رابطه برقرار نمی کنم بعد هفده سال!
بنظرم کار مسخره ایه! مث اینه که هرجا میری اگه قرار باشه شبش اونجا بمونی جلو چشم همه بگی که بااااید با شوهرت توی یه رختخواب بخوابی!
چه مثال و مقایسه افتضاحی

- این حامد تو رو به هیچ جا نمیرسونه

(در چشماشو بگیر اگه اومد تو وبت)

-
- شعر باید خودش بیاد...
این روزانه نویسیا خیلی تخلیه ذهنی هیجانی خوبیه. حداقل واسه من که موثره.

- منتظرم بنویسی. باید جالب باشه

- نه اتفاقا مثالت خیلی هم خوب بود.

-آره واقعا:( نمیخونه تنبل خان :دی

-حتما قافیه هم لازم نداره :دی
ولی جدی نمیدونم چرا ذوق ادبیاتیم کور شده :(
آره روزانه نویسی عالیه. خوندن روزانه های تو باعث شد بنویسم. ذهنم خیلی سازماندهی میشه وقتی می نویسم. خوندن دوبارشون بعد چند روز و یادآوری اتفاقات هم خیلی خوبه. مرسی که باعث شدی بنویسم دوست جونم:-*

-اگه فردا برم کلاس می نویسم :(

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد