3

شما که سواد داری ، لیسانس داری ، روزنامه خونی
با بزرگون می شینی، حرف میزنی ، همه چی می دونی
شما که کله ت پره، معلّم مردم گنگی
واسه هر چی که می گن جواب داری، در نمی مونی

بگو از چیه که من دلم گرفته؟

راه میرم دلم گرفته . . . 
می شینم دلم گرفته . . .
 گریه می کنم ، می خندم، پا میشم، دلم گرفته . . . 

دلم گرفته . . . 


"محمد صالح علا"
نظرات 1 + ارسال نظر
زیتون شنبه 13 مهر 1392 ساعت 17:18

مرسی از انتخابت.
وصف حال بود انگار :(

آقا من تازگیا به صدای این بنده خدا حساس شدم!
هروقت میاد تو رادیو ، کانالو عوض میکنم.
چرا به نظرت؟
اون روزا که اینقدر غلیظ نبود هم میدیدمش و هم گوشش میدادم.
آلرژی فصلی شدم بهش

کاشکی یه روزی بشه که وصف حال هیشکی نباشه.
:-(

چرا آخه
خیلی خوبه من خیلی دوسش دارم
ببین این شعرش چقد شبیهِ منه:

شبو خوب می شناسمش
من و شب
قصه داریم واسه هم
من و شب پشت سر روز می شینیم حرف می زنیم!
من و شب،
واسه هم شعر می خونیم
با هم آروم می گیریم
من و شب خلوتمون مقدسه،
من و شب خلوتمون، خلوت قلب و نفسه
خلوت دو همنوای بی کسه
که به اندازه ی زندگی به هم محتاجن
من شبو دوست دارم!
شب منو دوست داره!
من که عاقلا ازم فراری ان
من که دیوونه ی ِ واژه بافی ام
واسه ی شب کافی ام!
وقتی آفتاب می زنه
من کمم !
واسه روز
من همیشه کم بودم!
من و روز
همو هیچ دوست نداریم!
من و روز منتظر یه فرصتیم سر به سر هم بذاریم!
تا که این خورشید تکراری ی لعنتی بره
من و شب خوب می دونیم
ما رو هیچکس نمی خواد!
وقتی خورشید سره
هر کی با روز بده
مایه ی دردسره ... !

دیدی؟ خودِ خودمم انگار :-))

هر وقت به صدا یا تصویر یه نفر آلرژی پیدا کردی یه مدت فراموشش کن. نخونش، نببینش، نشونش. اگه تاریخ مصرفش واست تموم نشده باشه و فقط الرژی فصلی باشه دوباره دلت تنگ میشه و برمیگردی. اگه نه هم که خب دیگه دوره ی علاقت به اون تموم شده. واسه من هم پیش اومده که هنرمند، شاعر، نویسنده، خواننده و ... از یه جایی یهو دلمو بزنن. یا حتی مثل قبل تاثیر نذارن روم. مثلا یه مدت من هر وقت صدای حسین پناهی رو میشنیدم گریم میگرفت. محصوصا توو یکی از دکلمه هاش اونجا که میگه "دوست دارم به مامانم بگم من بودم که اون شب شیر برنج سحریت رو خوردم". اصلا اینجا که داغون میشدم نمیدونم چرا. ولی یه مدت شده بود دیگه نمیتونستم با اون علاقه بشنومش. یا وقتی میشنیدم اون حس عجیب سراغم نمیومد. ولی بعد یه مدت که ترکش کردم دوباره حسم بهش برگشت. الانم که این جمله روو حتی نوشتم بازم بغضم گرفت! اصلا این جمله واسم انگار بیانگر همه ی مظلومیت های یه مادره. من برم یه زنگ به مامانم بزنم! :-)
جای مامانت هم خالی نباشه. خاله ی منم اونجاست. با هم باشن شاید.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد