9

-امشب اصلا حوصله ندارم :-|

حامد رو دوباره بردم دکتر و گفت سینوزیت داره :( با یک خروار قرص و آمپول و شربت برگشتیم خونه. هجده سال بود آمپول نزده بود. میگفت خودت بزن برام. ولی چون آنتی بیوتیک بود گفتم که نمیشه و رفتیم پیش دکتر. آمپول که زد یکم بهتر شد. ولی کلا باید ده روز مواظبت کنه و همیشه هم مراقب باشه که سرما نخوره. چون سرما خوردگی باعث میشه دوباره اینجوری بشه :( سالها بود سرما نخورده بود. اصلا انرژی ندارم وقتایی که مریضه. ترجیح میدم خودم مریض باشم ولی حامد مریض نشه. نه اینکه بخوام عشقولانه بازی دربیارما! وقتی مریض میشه خیلی حساس و نازک نارنجی میشه. همش باید مواظبش باشم و بهش توجه کنم. بعدم چون کلا همیشه سر حال و پر انرژیه وقتی مریض و بی انرژیه اصلا حال و حوصله ندارم :(


-امشب عمم اینا اینجا بودن. شوهر عمم خیلی مرد خوبیه. چند وقته قلبش مشکل داره. گفته بودن باید جراحی کنه ولی دیر جنبید و گفتن دیگه نمیشه و ریسکش بالاست. خیلی سنش بالا نیست طفلک. شصت هم نشده هنوز. دلم براش می سوزه. امشب همینجوری که دور هم میگفتیم و میخندیدیم و بازی میکردیم همش یه غمی داشتم و حس میکردم نکنه دیگه این لحظه ها براش تکرار نشه. آدما تا وقتی هستن قدرشونو نمیدونیم و زیاد بهشون توجه نمیکنیم. ولی وقتی یه مشکی براشون پیش میاد سریع دلمون میگیره و متاسف میشیم. چقدر بد. کاش خوب بشه :(


- تصمیم بر این شده که فردا نریم خونه ی مادربزرگ و به جاش چند روز بعدش بریم بهشون سر بزنیم. چون فردا مهمونی رسمیه و خیلیا هستن و زیاد هیچ کدوممون رو مود اینجور مهمونیا نیستیم. احتمالا شب همگی بریم منزل آقای الف یا آقای ه. شاید فردا اگه حوصلم بیاد کیک بپزم و ببرم اونجا که با هم بخوریم. اااااگه حوصلم بیادا.


- الهی...
از ما آهی...

و از تو نگاهی...


نظرات 1 + ارسال نظر
زیتون شنبه 27 مهر 1392 ساعت 17:15

- خوب میشی:*
وای سینوزیت خیلی بده. سر درداش وحشتناکه. امپولم بلدی بزنی؟! باریکلا دختر :*
منم همش دعا میکنم فقط خودم مریض شم :(
ایشالا زود زود خوب بشه. خودتم سرحال بشی:***

- آره... شوهر عمه منم طفلکی پنج دقیقه قبل از مرگش گفته بود میخواد صدسال عمر کنه:"( بعدم دوسه تا سرفه کرد و تموم!

- منم اصن حال و حوصله مهمونی رسمی ندارم:( خونه خودمو ترجیح میدم:)

- چقدر عکسه با مزه و درسته. واقعا همینه.

-

- آره خیلی داره اذیت میشه. فکر کنم دوباره باید ببرمش دکتر :(
آره چند سال پیش با مامانم رفتیم یاد گرفتیم. به درد میخوره گاهی :دی
کاش اصلا هیشکی مریض نمیشد :(
مرسی عزیز دلم :-******

- خدا بیامرزدشون :(

- دقیقا. من مهمونی دادن رو بیشتر از مهمونی رفتن دوست دارم کلا. ولی مهمونی هم اگه جایی باشه که رسمی نباشه و معذب نباشم خوبه. مهمونی رسمی کابوسه برام. حتی از نوع عروسی که اصلا دیگه حرفشو نزن! :)

- آره خیلی جالبه :)

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد